*گفتم که روی خوبت، ازمن چرا نهان است؟
گفتا تو خود حجابی ، ورنه رخم عیان است
گفتم که از که پرسم جانا نشان کویت ؟
گفتا نشان چه پرسی آن کوی ، بی نشان است
گفتم مرا غم تو خوشتر ز شادمانی
گفتا که در ره ما ، غم نیز شادمان است !
گفتم که سوخت جانم از آتش نهانم
گفت آن که سوخت او را ، کی ناله یا فغان است
گفتم فراغ تا کی گفتا که تا توهستی
گفتم نفس همین است گفتا سخن همان است
گفتم که حاجتی هست ، گفتا بخواه از ما
گفتم غمم بیفزا ، گفتا رایگان است
گفتم ز فیض بپذیر ، این نیمه جان که دارد
گفتا، نگاه دارش غمخانه ی تو جان است
(ملا محسن فیض کاشانی )
نظرات شما عزیزان:
نوشته شده در تاريخ شنبه 7 خرداد 1390برچسب:گفتم که روی خوبت از من چرا نهان است,شعر مهدویت,
توسط یه منتظر
